خبرها تا 98/3/1

خب خبر خوب اینکه فهرست دوستداشتنیم رو آماده کردم... که مربوط به برنامه ی نظافت خانه میشه... چند روزی با چرک نویس فهرست دوستداشتنی زندگی کردم و یه جاهایی از خونه برق افتاده...از جمله کشوی لباس آقای خونه( یعنی از زندگی ناامید می شدم وقتی اون کشو رو باز می کردم تا قبلش) و کابینت حبوبات ... پس نشون میده که  داشتن فهرست انگیزه ی خوبیه...قراره یه کاور برای فهرست پاکنویس بخرم  و به دیوار آشپزخونه بچسبونمش تا امکانات مدیریتی تسهیل بشه.

این اولین فهرست دوستداشتنی منه ان شاءالله بعدیها هم منتشر بشن تا زندگی من قشنگ تر و دلپذیر تر بشه.آمین

اینم بگم که فهرست رو از نی نی سایت تهیه کردم و یه چیزایی هم خودم بهش افزودم. الان فکر می کنم این فهرست نسبتا کامله. یکی از آرزوهای من پست گذاشتن در نی نی سایته. ولی نی نی سایت سیاهچاله ی زمانه. مهم نیس. چون فکر می کنم اگه اینکارو بکنم خیلی اعتمادبنفسم بالا میره.

دیروز یکی از روزایی بود که به معنای واقعی کلمه  هردمبیل بودم...یعنی بی برنامه بودم...یعنی بدون فهرست کارهای مهم، زندگی  کردم ... به خاطر همین  3 ساعت تمام رو بی وقفه در فضای مجازی سپری کردم ... بعد دیگه احساس می کردم دود از کله م بلند شده و رفتم رو تخت افتادم و نفهمیدم تا نیم ساعت زمان چه جوری گذشت.

البته تو این 3 ساعت فقط چیزای جالب خوندمو یاد گرفتم. اگه چیزای بیهوده ای می بودن به جای استراحت کردن واقعا خودمو خفه می کردم . ولی باید یه ماژیک هم بخرم، آره ...تا رو تخته ی سفیدم  فهرست کارای مهم هر روز رو بنویسم .باشد که رستگار شوم. باز خدارو شکر که امسال ماه رمضون تصمیم گرفتم سریال نبینم یعنی تو این زندگی بدون فهرست دنبال کردن چیز بیهوده ای مثل سریال چقدر می تونست روح منو آزار بده.

گفتم اعتمادبنفس دیروز لباس فاطمه رو کاملا دوختم.فقط مونده خرید دکمه و دوخت جادکمه و دوخت دکمه ها. راستش اعتمادبنفس دوخت لباس برای دیگران هم از جمله چیزهای مورد تقاضام بود ولی بالاخره تجربه ش کردم. اعتماد بنفس دقیقا مربوط به بخش پرو و ایراد لباس رو قبل از دوخت نهایی گرفت، میشه.همیشه از این کار می ترسیدم.چه ترس الکی و بیخودی بود.

نتیجه گیری اینکه دیگه حالم از زندگی بدون فهرست زده شده.اصن همین الان میرم کاور و ماژیکمو می خرم.

آهنگ منظم

یه نقد جدی ای که به خونه داریِ من وارد هست...مسئله گرد و تارگیریه. خییییلی در این مسئله تنبلم و مدام دنبال یه انگیزه ام واسش...ولی دیگه نمی تونم ...دیگه نمی تونم منتظر اومدن اون انگیزه هه باشم... در حالیکه این مسئله  منافع خیلی مهمی رو تحت تاثیر قرار داده...منافعی به مهمیِ ثروت و فراوانی، سلامتی، وجه، آبرو، ایمان...

نمی گم هیچوقت به خونه م رسیدگی نکردم...اما رسیدگی ای یا از روی اکراه و بی حوصله ... یا پر فشار و طاقت فرسا...گاهی با نق و نوق هایی از درون مبنی بر اینکه اینجارو تمیز کردی صد جای نا تمیز دیگه چی؟!!...یا الان داری اینجارو تمیز می کنی، فردا چی؟ پس فردا چی؟... فردا و درد ... فردا و مرگ ... فکرهای مزاحم هیچوقت نذاشتن من از رسیدن به خونه م لذت ببرم یا اگه بردم... هیچ وقت نذاشتن از خودم راضی باشم ... تو دلم بگم امروز حق موجودی به اسم خونه رو به جای آوردم... هیچ وقت نذاشتن من از زاویه ی منافع خودم به خونه نگاه کنم ...

باقی بودن تارعنکبوت  در گوشه گوشه ی خونه توی سبک زندگی اسلامی یکی از عوامل فقر هست...

نشستن خاک روی وسایل خونه...روی میز،روی سنگ آشپزخونه، روی طاقچه، در ورودی خونه و ... هم بیماری زاست هم نشونه ی تنبلی خانم خونه و عدم ظرافت نظرش به آشیانه ش...نمره های منفی رو پشت سرهم ردیف می کنه...

من دنبال یه برنامه م یه برنامه ای که اصلا اجازه نده خاک رو وسایل بشینه! اجازه نده تار تو خونه بسته بشه!...

یه نفر می گفت به یه کشوری سفر کرده بود، می گفت توی سالن فرودگاه که نشسته بودم ... خب همه چیز خیلی تمیز و مرتب بود... متوجه یه آقایی شدم که ابزار و وسایلش نشون میداد جزو نیروهای خدماتیه...اومده و داره یه در شیشه ای تمیزی رو دوباره تمیز می کنه!!! تعجبم برانگیخته شد...رفتم جلو...بعد سلام و احوالپرس، علت این کارش رو پرسیدم...طرف هم در جواب میگه ...کار من توی این فرودگاه تمیز کردن این در شیشه ای در ساعت مقرر هست... من وظیفه دارم اون ساعتی که برام تعیین شده بیام و این در رو تمیز کنم ... چه تمیز باشه و چه نباشه ... من باید مسئولیت خودم رو به درستی انجام بدم...

بعد اون مسافر گفت که راز تمیزی و برق زدن دونه اشیاء اون فرودگاه رو فهمیدم...

حالا هدف منم همینه...من دنبال اون آهنگ منظمم...دنبال اون ساعت مقرر...دنبال یه شرح وظیفه ی کاملا واضح و مشخصم که هیچ گوشه ای از دید تیزبینش پنهان نمونه... که منو به اون نقطه برسونه که اگه کسی خواست یه ویژگی مثبت ازم بگه...بگه فلانی تو خونه ش گردو خاک دیده نمیشه...

دنبال یه برنامه م که همه ی افراد خونواده م رو به این نقطه برسونه...قرار نیست من تنهایی تمام مسئولیت نظافت خونه رو بدوش بکشم...یه برنامه ای که حواسش باشه از همه ی ظرفیت موجود استفاده بشه...

دلم می خواد خونه مثل جعبه ی جواهرات باشه، از تمیزی و با سلیقگی بدرخشه! تمام:)

تدابیر بلغمی ...،بمونه واسه خودم ;-)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خود تدبیری

چند روزی بود که علائم بلغمیم اود کرده بود...

تو گوش سمت چپم آب رفته بود و کیپ شده بود...

بعد از خوردن افطار احساس می کردم غذا تا سحر تو معده م می مونه...


***


تا اونجا که یادم بود نمک دریا قبل و بعد غذا می چشیدم...علایم بلغمی خیلی کم شد ولی هنوز قطع نشد...

برای ریشه کن کردن چرک و عفونت احتمالی در بدنم 7 تا داروی جامع امام رضا خریدم...دوتا رو مصرف کردم...همچنان گوشم کیپ بود...دیروز روغن بنفشه ریختم و بعد با پنبه جرم ها رو کشیدم بیرون و شکر خدا گوشم وا شد  اون چنان وا شد که احساس کردم گوش سمت راستم دچار شک و تردید در شنوایی شد.

برای معده م هم قبل و بعد افطار و سحر یکی دو استکان آب جوشیده مصرف می کردم و شکر خدا فرایند هضم تو معده روان تر و سریعتر شد.


یا ستارالعیوب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.