من و خونه داری

سللللام سلام 

دیروز روز گرد و تارگیری از پذیرایی بود... و بخت پنکه سقفی سفید شد...مثل این پیام تبلیغاتیا که یه چیزی رو یه چیز کثیف می کشن و اثری جز تمیزی نمی مونه... حالا امروز که اومدم کارمو شروع کنم چشمم افتاد به طاقچه ی بالای میز که یه لایه خاک روش نشسته ... و دوباره اون وسواس فکری که " من می دونم ...همه جا پر از خاک و خله ..." و دیگه ادامه ندم ...یعنی واقعا دیگه حوصله ی این غر غروی توی مخمو ندارم کاش می شد از مخم می کشیدمش بیرون و با جارو تا می تونستم می زدمش ... همون موقعی که داشتم پست آهنگ منظمو می نوشتم به این فکر نکرده بودم که کار خونه اصلا نباید مثل یه هدف بزرگ غیر قابل دسترس باشه برام ...یا بهتره بگم مثل یه معضل که بخوام هر روز فکر و ذهنمو بهش مشغول کنم ...دقیقا باید مثل یه آهنگ منظم باشه... مثل شستن دست و صورت ... بهش فکر نمی کنیم... ولی انجامش می دیم و کارمون رو راه می اندازه ... رسیدگی به خونه هم چیزی شبیه اینه و خیلی چیزای دیگه هم هستن در طول روز، که مثل همینن ... .

حالا احتمالا یک الی دوماه طول بکشه که کل خونه کامل گردگیری بشه چون یه روز در هفته فقط مخصوص این کاره... امروز قراره جارو برقی تخلیه بشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد