گزارشی از تاریخ 98/01/28

امروز صبح دلم می خواست بیشتر می خوابیدم. اما  ترس باعث شد قید خوابو بزنم. همسرخان رفته بود کلاسش. کتری رو سر گاز گذاشتم و تی وی رو روشن کردم. دلم می خواست خاموشش کنم هیچ رغبتی به تماشاش نداشتم.که همینطوری شبکه 2 رو زدم که داشت سریال پاستا رو نشون می داد دیگه ترجیح دادم روشن باشه. یکی از سریالای مورد علاقمه. من سیر آشتی با آشپزیمو مدیون این سریالم.

کتری که جوش اومد سریع آب ریختم روی بادومای شکسته.(آخ که من چقدر عاشق بادوم درختی ام. بودن بادوم تو خونه حس خیلی خوبی به من میده.حس فراوانی. حس ثروت.) و دوباره برگشتم تا اینکه سریال تموم شد منم تی وی رو خاموش کردم و برگشتم آشپزخونه و برای خودم یه حریره بادوم خوشمزه درست کردم.

سفره صبحانه رو چیدم و در سکوت و آرامش خونه صبحانه رو میل کردم.

بعد از صبحانه وسوسه شدم با گوشی برم فضای مجازی. و یه ویدیوی 5 دقیقه ای از نانسی عجرم دیدم.می دونم گناه کردم. خدایا منو ببخش. ولی خیلی قشنگ بود. چون حالت شو و رقاصی نداشت. بلکه یه درامی توی کلیپ کوتاهش بودکه دو سه تا ظرافت قشنگ و جذاب داشت.دلم می خواد بازم ببینم ولی دیگه نگاه نمی کنم. دیگه از خدا شرمم میاد.

(انقدر دلم می خواد با آقای همسر بیرون بریم تا حس های تازه مون متولد بشن.ما خیلی کم بیرون میریم. شاید نزدیک به صفر. همش تو خونه ایم. دلم خواست مثل این کلیپه ما هم دو نفره های شاد و پرهیجان داشته باشیم.برای پنجشنبه ی هفته آینده یه برنامه ی گشت و گذار دارم. )

یهو متوجه سفره شدم و مورچه های روش و همینطور ظرفای نشسته...(من با مورچه ها به مسالمت رسیدم.اصن مواد شیمیایی برای از بین بردنشون بکار نمی برم)

هیچی دیگه فضای مجازی رو تعطیل کردمو افتادم به جون خونه. تقریبا از ساعت 10 تا 11 (به خودم قول دادم که بیشتر از ساعت 11 ادامه ندم) خیلی وقت بود که خونه رو جارو نزده بودم. 10.30 به خونه حسودیم شد و کارو ول کردم و رفتم موهای خودمو شونه کردم و دوباره برگشتم ادامه کارها رو انجام دادم. دقیقا ساعت 11 بود که رسیدم به اتاق خواب. چون به خودم قول داده بودم، دیگه اتاقو جارو نکردم فقط یه مقدار مرتبش کردم. همسرخان هم از کلاسش اومده بود و دیگه مواد ناهار رو آماده کردم. خیلی آرامش بخش بود این توجه به خونه و خودم.

همسرخان هم بعد از میل کردن حریره بادووم و داروهاش قیلوله زد.

منم که بیکار شدم رفتم سراغ حساب کتابای مالیم ... و گزارشات مالیم رو دقیق یادداشت کردم. از وقتی که شروع کردم به پیروی از ساختار مالی 4 حساب توانگری خیلی حس خوبی نسبت به مقوله ی پول پیدا کردم. یعنی قبلا می خواستم یه 1000 واسه کار خیر بدم انگار یه تیکه از وجودمو داشتم میدادم اما الان با اطمینان خاطر 5درصد از درآمد و هر دریافتیمو کنار میذارم برای کارای خیر.و تو موقعیتای لازم با سخاوت تمام خرج کار خیر می کنم.چون با این روش دیگه نگران این نیستم که وای خرجای ضروریم چی ؟یا مثلا پس اندازم چی؟ یا کیف و خوشیم چی؟ امسال دیگه تصمیم گرفتم برای هر کدوم از این 4 تا درآمدمو بخش بندی کنم. بعد از نوشتن گزارشات مالیمم رفتم عطر خوشبومو توی کیف پول و پاکتام اسپری کردم.وای یادم رفت تو پاکت خیریه اسپری کنم.

این گزارش نیمروزی امروزم بود. که به انشا بیشتر شبیه بود تا گزارش خلاصه. البته دلم میخواست بیشتر پرچونگی می کردو جلوی خودمو گرفتم.

برای باقیمونده ی امروز هم می خوام اینکارارو انجام بدم: 

ناهار، مسواک، استراحت

تکمیل الگوی  فاطمه زهرا

پیدا کردن یه مدل لباس برای یقه انگلیسی

یکساعت کار

خرید پودر بهداشتی از فرخنده جون و شاید یکی دوتا دسته سبزی خوردن

تهیه ی شام، احتمالا املت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد